آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

241-روز اول مدرسه(01/07/1395)

روز شنبه اول مهر آترینا روپوش نو  پوشید و با مامانی و بابایی راهی مدرسه شد. کلاس آترینا کلاس 2/4 کلاس خانم شهپرنیا بود و معلم زبانشون خانم ذوالفقاری. آترینا در بدو ورود دوستای پارسالش رو پیدا کرد و کلی خوشحال بدون خداحافظی از مامانی و بابایی جدا شد. ...
13 مهر 1395

234-جشن فارغ التحصیلی آترینا(08/03/1395)

روز شنبه هشتم خرداد ساعت 8 صبح مامانی و بابایی آترینا به جشن پایان سال تحصیلی آترینا یعنی جشن الفبا دعوت شده بودن. جشن در سالن آمفی تئاتر مدرسه برگزار شد و از قسمت های جالبی تشکیل شده بود. در یک قسمت از برنامه آترینا به اتفاق سایر همکلاسیاش با فلوت سرود اجرا کردن. در قسمت بعد بچه ها تئاتری رو به زبان انگلیسی اجرا کردن که آترینا به اتفاق چند تا از دوستاش نقش narrator داستان رو داشتند و به خوبی از پس نقششون بر اومدن! ...
13 مهر 1395

226-عکس های از مدرسه آترینا کلاس 3/1

آترینا گلی ما امسال کلاس اول رو در مدرسه مهدوی می گذرونند. معلمشون سرکار خانوم ابراهیمیه که بچه ها از جمله آترینا خیلی دوستش دارن. بسیار خانوم مهربونی هستند. جشن ماه رمضان! نمونه ای از خط آترینا ...
31 فروردين 1395

212 - جشن شکوفه ها(31/06/1394)

سه شنبه 31 شهریور جشن شگوفه ها یا همون جشن کلاس اولی ها بود.آترینا گلی ما هم بالاخره مدرسه رو شد. آترینا به اتفاق مامانی و باباییش روپوش و مقنعه اش رو پوشید تا همگی با هم راهی مدرسه بشن! آترینا در حال تجربه کردن مقنعه! همونطور که آترینا داشت مقنعه اش رو مرتب می کرد از توی جالباسی یک نرم کننده لب پیدا کرد که رنگ قرمز داشت و بدون اینکه متوجه بشه مقنعه اش رو رنگی کرد! یک ناحیه دایره وار قرمز! بابایی آترینا که تبحر زیادی تو از بین بردن لکه ها داره مقنعه رو برداشت به کنار سینک آشپزخونه برد تا به کمک آب و اسکاچ لکه رو از بین ببره که خوشبختانه موفق شد و هیچ اثری از لکه قرمز باقی نموند. اما!!!! اتو آوردیم که م...
19 مهر 1394

199 - جشن فارغ التحصیلی پیش دبستانی آترینا(10/03/1394)

و بالاخره فارغ اتحصیلی آترینا از دوره پیش دبستانی! روز یکشنبه 10 خرداد برای مراسم فارغ التحصیلی آترینا گلی به مدرسه دعوت شدیم!   قرار بود بچه ها با روپوش , شومیز , جوراب شلواری سفید و تل سبز به اجرای مراسم بپردازن! یک بادکنک هلیومی که آرزشون رو روش نوشتن با خودشون بیارن تا به هوا پرتاب کنند! بچه ها با شعر انگلیسی , فرانسه و چندین شعر زیبا به اجرای مراسم پرداختند که از دفعات قبل خلاصه تر بود! در پایان مراسم در سالن ورزش به پذیرایی با شیرینی چایی شربت و اسنک و ساندویچ پرداختند و بچه ها با مربیه عکس گرفتند! آترینا به همراه الهام جون و ثمره جون که آترینا عاشقانه دوستشون داره! ...
30 تير 1394

196 - جشن سفیران مهر (16/02/1394)

روز چهارشنبه 16 اردیبهشت روز جشن پدربزرگ مادربزرگا در مدرسه بود. بابا جون و بابا حاجی با هم تو جشن شرکت کردن! مامان ایران حالش خوب نبود و نتونست بیاد.   بچه ها روی سن در سالن آمفی تئاتر برای پدربزرگ و مادربزرگ ها مراسم اجرا کردن , مراسم پذیرایی , معرفی مسن ترین پدربزرگ و مادربزرگ و در نهایت اهدای یک جلد کتاب شعر دیوان حافظ! ...
30 تير 1394

190 - جشن نوروز در مجتمع شهید مهدوی(25/12/1393)

روز سه شنبه مصادف با چهارشنبه آخر سال مامانی و بابایی آترینا به جشن نوروز در مدرسه با هنرنمایی بچه ها دعوت شدن! آترینا اون روز مدرسه نرفت و ظهر به همراه مامانی و بابایی راهی مدرسه شد تا به همراه همکلاسیاش به اجرای مراسم بپردازه! قرار بود بچه ها پیرهن ساده بپوشن با جوراب شلواری مشکی! در گالری آترینا رو از ما تحویل گرفتن و ما رو به سمت سالن آمفی تئاتر راهنمایی کردن!   مراسم بچه ها فوق العاده بود! هر چی از باشکوه بودن اجرای مراسم بگم کم گفتم! در قسمت های اول هر سه کلاس با هم برنامه اجرا می کردن از قرآن تا شعر و ... در بخش بعد هر کلاس دو تا اجرا داشت! برنامه آترینا اینا شامل اجرای سرود انگلیسی...
23 خرداد 1394

188- جلسه مدرسه (12/09/1393)

روز دوشنبه 12 بهمن مامانی و بابایی آترینا برای جلسه به مدرسه دعوت شدن! برای آگاهی از میزان پیشرفت بچه ها! در بدو ورود پدر مادرها در سالنی دور هم جمع شدند که کلی از نقاشی های بچه ها به در و دیوار سالن چسبونده شده بود! اینم عکسی از دست آترینا که به درخت تبدیل شده! نکته جالبش این بود که همه بچه ها با دست راست عکس دست چپشون رو کشیده بودند در حالی که آترینا برعکس بقیه عمل کرده بود! به خاطر چپ دست بودنش   در بدو ورود پدر مادرا بچه ها دسته جمعی شعر خوندن!  در مرحله بعد بچه ها کمداشونو بهمون نشون دادن! نمونه ای از آموزش های داده شده به بچه ها رو هم ب...
19 خرداد 1394

178 - جشن مدرسه آترینا(12/09/1393)

روز چهارشنبه 12 آذر مامانا و باباها به جشن مدرسه مهدوی دعوت شده بودن! از مدتی قبل آترینا می گفت که سورپریز داره برامون.   برنامه شامل هنرنمایی کلاس های مختلف بود. هر دو کلاس با هم یک نمونه از چیزایی که یاد گرفته بودن اجرا کردن. مثلا یک شعر انگلیسی ، یک شعر فرانسه ، نت های موسیقی ، شعر حافظ ، قرآن و .. فوق العاده عالی و افتخارآمیز بود. ...
10 بهمن 1393