آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

240-سالگرد ازدواج مامانی و بابایی آترینا(02/07/1395)

بابایی آترینا  روز جمعه دوم مهر به مناسبت سالگرد ازدواج برای ناهار تو رستوران دیوان تو سام سنتر میز رزرو کرده بود. رستوران خیلی جالبی بود و غذاهاش خیلی خوشمزه بود. ته چین گوشت و بادمجون سفارش دادیم با کباب ترش , سالاد شیرازی و نوشیدنی موهیتو. ...
13 مهر 1395

238-جمعه در لواسان(26/06/1395)

روز جمعه 26 شهریور قرار بود برای هواخوری به اتفاق نگار و مهیار، دایی مهرداد و خاله مریم به لواسون بریم. محوطه سد لواسون  رو بازسازی کردن. کمی تو محوطه قدم زدیم و کالسکه سوار شدیم و برای خوردن ناهار به رستوران رفتیم. ...
13 مهر 1395

227- پالادیوم(02/11/1394)

جمعه بعد از ظهر آترینا گلی به اتفاق مامانی , بابایی , بابا جون و خاله نسترن به پالادیوم رفتن! شهر بازیش مجددا افتتاح شده بود که آترینا گلی کلی بازی کرد! شام رو هم در رستوران تازه افتتاح شده ژوانی زعفرانیه برگزار کردیم! ...
31 فروردين 1395

197 - رستوران سنتی باران(26/02/1394)

روز جمعه 26 اردیبهشت بابایی آترینا دو تا از دوستاشو به رستوران سنتی باران دعوت کرده بود! آقایان دکترها شاه محمدی و زبرجد.به مناسبت بازگشت دکتر زبرجد از استرالیا! آترینا گلی هم کلی با الینا و ایلیا بچه های عمو بهنام بازی کرد! خیلی بهشون خوش گذشت !از موزیک زنده رستوران هم کلی لذت بردن! بابایی و عمو بهنام ...
30 تير 1394

193 - برج میلاد با دوستان(14/01/1394)

عصر روز 14 فروردین به اتفاق عمو بهرام و عمو سید و خانواده راهی برج میلاد شدیم! بچه ها در محوطه! در ورودی برج کمی منتظر شدیم تا بلیت بگیریم!برنامه هایی در محوطه به خاطر نوروز در حال اجرا بود! خاله نیکا اینا چایی  و شیرینی آورده بودن که در گنبد آسمان خوردیم و خیلی چسبید! خانوم نقاش در حال نقاشی چهره آترینا گلی! خیلی بامزه بود آترینا تصویر نقاشی شده اش رو زده بود زیر بغلش و راه می رفت برای همه خیلی جالب بود و کلی ابراز احساسات می کردند! آترینا در موزه مشاهیر! شام رو هم در فود کورت برج برگزار کردیم! بچه ها همه متقاضی دیزی بودن که تم...
30 تير 1394

186 - آترینا در رستوران صاحارا(8/10/1393)

روز پنج شنبه 8 بهمن آترینا به اتفاق مامانی , بابایی , باباجون و دایی نیما برای ناهار به رستوران صاحارا واقع در خیابون سهروردی رفتند. از سایت نت برگ کوپن تخفیف خریده بودیم ولی خوب با برخورد بد پرسنل مواجه شدیم که واقعا غیر منتظره بود. اول سر انتخاب جا با مشکل مواجه شدیم. نمیذاشتن جایی که دوست داریم بشینیم با وجود اینکه خالی بود. ولی روی هم رفته بد نبود و خصوصا به آترینا گلی خوش گذشت.   به دایی نیما و بابایی هم بد نگذشت البته! بابا جون و دایی نیما! صحنه های دیده نشده از آترینا! ...
7 ارديبهشت 1394

175 - گردهمایی دوستان دانشگاهی بابایی در باغ گیلاس(02/08/1393)

روز جمعه 2 آبان همکلاسی های دانشگاهی بابایی تو رستوران باغ گیلاس قرار ملاقات گذاشته بودن! آترینا به همراه بابایی و مامانیش ساعت 12:30 به محل قرار رسیدن وبعد از سلام و احوال پرسی با دوستان بابایی میزی رو برای نشستن انتخاب کردن! آترینا گلی با تعدادی از بچه های دوستان بابایی آشنا شد. آتوسا 11 ساله و فاطمه 4 ساله که البته اینا خونه ما اومده بودن قبلا ولی آترینا یادش نبود.کوچولو بود اون موقع! آریا 9 ساله که خیلی جنتلمن بود! ولی عکسی ازش نداشتیم.غذاشو دیر آوردن! یه خورده دلخور شد!   آترینا با بچه ها سرگرم شد و کلی بهش خوش گذشت! این عکسا رو هم قبل از حرکت تو حیاط خو...
6 آبان 1393

168 - آترینا در مرکز خرید پالادیوم(20/06/1393)

روز پنجشنبه 20 شهریور مامانی و بابایی آترینا بلیت کنسرت فرزاد فرزین رو گرفته بودن و قرار بود آترینا رو پیش بابا جون بذارن و برن کنسرت ! آترینا گلی هم از فرصت استفاده کرده بود با بابا جون ، خاله نسترن و دایی نیما رفته بودن پلی هوس مرکز خرید پالادیوم تو مقدس اردبیلی و همینطور فود کورتش! خیلی هم بهشون خوش گذشته بود. تازه یه جعبه بزرگ شیرینی تر هم مجانی به مناسبت افتتاحیه مرکز خرید گرفته بودن! به آترینا گلی هم حسابی خوش گذشته بود. اول کلی تو پلی هوس بازی کرده بود. با دایی و خالش سینما شش بعدی هم رفته بودن! شام رو هم تو فود کورتش برگزار کرده بودن که آترینا هم طبق معمول به عشق...
1 مهر 1393

160 - آترینا در رستوران خانه آسیایی(22/03/1393)

روز پنجشنبه ظهر رزرو کردیم بریم رستوران خانه آسیایی تو برجهای پارک پرنس تو شیخ بهایی سوشی بخوریم . هرچند هیچ کدوممون چندان علاقمند نیستیم. ظهر خیلی گرمی بود ولی خوب تجربه بدی نبود رستوران جالبی بود . جالبه که پلو سفید ساده هم تو منوش بود غذای مورد علاقه آترینا که اتفاقا بد هم نخورد. شاه میگو فیله ماهی سالمون مرغ تریاکی این هم غذای اختصاصی آترینا (پلو خالی) بعد از خوردن ناهار سر راه رفتیم شیرینی فروشی کوک و دو تا کیک خریدیم. یکی رو برای خاله فرانک بردیم که شام مهمون بودیم یکیشم خودمون دسر خوردیم. ...
4 تير 1393