آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

129 - تولد سروش (04/10/1392)

چهارشنبه ٤ دی مصادف با شب کریسمس تولد سروش پسرعمه آتریناست که امسال عمه سمیه دعوتمون کرده بود بوفه ملت برای جشن تولد سروش و البته بعدشم خونشون برای بریدن و خوردن کیک ! ساعت 7:30 از خونه راه افتادیم قرار بود سر راه کادو هم بخریم ! به سلیقه آترینا بازی انگری برد خریدیم! مکالمه ای بین بابایی و آترینا بابایی : برای تولد سروش یا کارت هدیه بخریم یا اصلا راحت تره پول تو پاکت بذاریم و کادو بدیم. آترینا : آخه برای تولد یه بچه پول کادومیدن؟؟؟ اسباب بازی می خرن !   خیابونا به خاطر سرما و آلودگی هوا خلوت بود.  ساعت 8:20 رسیدیم ولی بقیه قبل از ما اونجا بودن! خوشبختانه رستوران خلوت بود وگرن...
10 دی 1392

122 - تولد خاله نسترن(21/08/1392)

خاله نسترن روز دوشنبه برای تعطیلات تاسوعا و عاشورا مرخصی گرفته بود و اومد تهران. سه شنبه شب یه کیک خوشگل از سوییت بلیس خریدن و اومدن دیدن آترینا گلی! آترینا گلی ذوق زده شده بود! کیک فوق العاده خوشمزه ای بود. آترینا گلی هم خیلی خوشش اومده بود. آترینا گلی چون خیلی خوابش میومد با لباس خواب تو تولد شرکت کرد! ...
11 آذر 1392

118 - تولد 4 سالگی باران گلی (02/08/1392)

تولد باران خوشگله دختر عموی آترینا 11 آذره که چون مصادف می شد با محرم دوم آبان برگزار شد. چه تولدی!!!!!!!عالی بود!!!یه تولد مفصل با تم توت فرنگی! آترینا و باران عاشقانه همدیگرو دوست دارند! امیدوارم همیشه همینطور دوستای خوبی برای همدیگه باشند. باران , سروش و آترینا , مهیار هم یه کمی معلومه! آترینا , باران و عسل کوچولو این هم کیک تولد ! فکر کنم کار کوک باشه! آترینا گلی به سختی تا ساعت 10:30 که کیک رو بریدن بیدار موند ولی کیک نخورد . مامانی دو تا صندلی رو طبق معمول به هم چسبوند تا اترینا گلی بتونه بخوابه!صبح جمعه که آترینا گلی از خواب بیدار شده بود می گفت پس چرا کیک نخوردیم؟؟؟؟ ...
22 آبان 1392

116 - تولد عمو ساویز (12/07/1392)

روز جمعه آترینا گلی  به منزل باران سلمانزاده دعوت شده بود . قرار بود به مناسبت اومدن عمو ساویز دوست بابایی همگی دور هم جمع بشیم و تولد عمو ساویز رو هم جشن بگیریم. آترینا گلی چون یه خورده از جمع بچه ها کوچیکتره علیرغم اینکه همشونو خیلی دوست داره گاهی تو بازی ها از دستشون دلخور میشه . بغض می کنه و از ته دل اشک می ریزه و دل مامانی رو حسابی می سوزونه ...
5 آبان 1392

110 - تولد سام و یاسی (28/06/1392)

پنجشنبه ظهر 25 شهریور آترینا به همراه مامانی و بابایی دعوت شدند به تولد یاسی و سام . امسال این دو تا موش موشی تولدشونو با هم گرفتند. سامی روز تولدش 31 شهریوره و امسال تولد 5 سالگیش بود و یاسی تولدش 7 مهره و امسال تولد 6 سالگیشو جشن گرفت ! روز پنجشنبه صبح آترینا گلی با مامانی رفتن خونه بابا جون و آترینا گلی کلی با بابا جون بازی کرد تا ساعت 1 که بابایی اومد و راه افتادن به سمت محل تولد. این ساندویچ های خوشمزه ناهار تولد بود که از همون ابتدا روی مبز آماده بود. عمو موسیقی هم بود و کلی بچه ها رو با بازی و موسیقی سرگرم می کرد. آترینا گلی خیلی علاقمند بود و همه گفته های عمو موسیقی رو اجرا می کرد. ...
30 شهريور 1392

106 - تولد ارشیا (31/05/1392)

  روز پنجشنبه ٣١ شهریور آترینا و مامانی آترینا به تولد ارشیا پسر همکار مامانی دعوت شدند . به قول آترینا بابایی دعوت نشده بود. تم تولد ارشیا مک کویین بود. تولد از ساعت ٦ بود وما حدودای ساعت ٧ به محل تولد رسیدیم.      این هم تصاویری از شیطنت آترینا گلی!     به ترتیب از راست آرمین , ارشیا , ؟ , سلما و آترینا             اینم کادوهای ارشیا!   به به عجب کادوهایی! این هم تصویری از میز شام با غذاهای خیلی خوشمزه! ...
22 شهريور 1392

104 - تولد 4 سالگی آترینا گلی(24/05/1392)

و بالاخره انتظارات آترینا گلی به پایان رسید و ما روز پنجشنبه 24 مرداد با 23 روز تاخیر تولد آترینا گلی رو با تم کفشدوزک (همون تم تولد 2 سالگی که استفاده نشده بود) جشن گرفتیم . از حول و حوش 2 هفته قبل مامانی و بابایی آترینا سفارشات مربوط به برگزاری جشن رو شروع کردن. نکته جالب این بود که آترینا گلی علاقه چندانی به تم کفشدوزک نداشت (به نظر میرسه که مناسب همون 2 سالگیه) و دوست داشت بازم تم باب اسفنجی باشه .     لباس کفشدوزکی آترینا رو در آخرین لحظات به موسسه آشنا سفارش دادیم چون آترینا گلی چند تا پیرهن خوشگل داشت و یکیشو تا حالا نپوشیده بود گذاشته بودیم برای تولدش ولی خوب در آخرین لحظات وسوسه شدیم و لباس کفشدوزکی...
22 شهريور 1392

101 - پیش تولد 4 سالگی آترینا (03/05/1392)

تولد آترینا گلی امسال مصادف شده بود با ماه رمضون و ما تصمیم گرفتیم جشن تولد رو بزاریم برای بعد از ماه رمضون ولی پنجشنبه سوم مرداد که رفتیم خونه بابا جون ، خاله نسترن و دایی نیما و باباجون آترینا گلی رو سورپرایز کردن و با کیک و شمع و فشفشه و بادکنک جشن تولد برگزار کردن. آترینا گلی خیلی خوشحال شد خصوصا اینکه خاله نسترن پیشنهاد داد که بریم دنیای بازی تا آترینا گلی خوشحال بشه. نکته جالب این بود که آترینا گلی در عین خوشحالی ناراحت بود از اینکه تولدش مهمونی نداره و همینطور کادو البته! اینم چند تا عکس از دنیای بازی! شام هم رفتیم رستوران دلچه ویتا تو قیطریه که آترینا گلی طبق معمول خوابید.   ...
18 مرداد 1392

98 - تولد خاله نیکا (23/03/1392)

پنج شنبه شب شام خونه خاله نیکا دعوت بودیم . یه کیک خوشگل خریدیم و حدود ساعت 9 رسیدیم خونه خاله نیکا . 20 خرداد تولد خاله نیکاست که قرار بود جشن بگیریم. کیک زرده انتخاب آترینا گلی بود و اون یکی کیکو خاله فرشته آورده بود.   اون شب به آترینا گلی خیلی خوش گذشت و کلی با بچه ها بازی کرد. آترینا گلی ، پژواک ، عمو بهرام و پارمیس مکالمه ای بین بچه ها و آترینا آترینا در حال اشاره به پلنگ صورتی پارمیس : منم پلنگ صورتی دارم پارمیس : مال تو کوچیکتره باران : آره پلنگ صورتی آترینا کوچیکتره ، منم بزرگشو دارم. آترینا : ما هم تو پلی هاوس مهد کودک بزرگشو داریم !! ...
26 خرداد 1392