آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

237-عروسی عمو محمد(08/06/1395)

1395/7/13 14:47
نویسنده : مامانی بابایی
1,036 بازدید
اشتراک گذاری

روز هشتم شهریور عروسی عمو محمد و خاله المیرا بود. محل عروسی  باغ یلان تو گرمدره بود.

صبح روز دوشنبه هشتم شهریور آترینا به اتفاق مامانیش راهی آرایشگاه شدن. قرار بود آترینا خانوم هم موهاشو شینیون کنه. وقتشون ساعت ده صبح بود.آترینا طبقه پایین موهاشو درست کرد در حالی که مامانی برای میک آپ به طبقه بالای آرایشگاه رفته بود و آترینا گلی در کمال شجاعت تنها پایین موند تا موهای خوشگلش آماده بشه.

تو این فاصله آقای داماد هم مشغول تدارکات قبل از عروسی بود. شامل تحویل ماشین و دسته گل عروس از گل فروشی!

گل کاری ماشین عروس که کار گل فروشی گلاره بود در خیابان ساقدوش پاسداران!

آقای داماد خندان در حال تحویل دسته گل عروس از گل فروشی!

بابا حاجی و دسته گل عروس!

خداحافظی آقای داماد از منزل پدری!

حدود ساعت 2 کار آترینا و مامانی آترینا تموم شد و به خونه برگشتن .

باید قبل از ساعت 5 به محل عروسی می رسیدن. ناهار خوردن لباس پوشیدن و بدنبال عمو غلامرضا رفتن!

مسیر کمی ترافیک بود ولی نهایتا با کمی تاخیر به باغ زیبای عروسی رسیدن.

باران خانوم و آقا سروش در مسیر باغ عروسی!

آترینا و باران لباس عروسی پوشیده بودن و قرار بود تو مسیر ورود عروس خانوم گل بریزن!

مراسم عقد حدود یک ساعت و نیم به تعویق افتاد و تو این فاصله کلی از فضای زیبای باغ عکس گرفتیم!

بچه ها با آقا پدری باران!

عمو حمید در سالن!

سروش خان در آتلیه عکاسی!

مردان درجه یک فامیل عروس و دوماد!

آترینا و باران قبل از مراسم عقد!

مراسم عقد به صورت آریایی برگزار شد که واقعا زیبا بود.

تقریبا بچه ها کل مراسم عروسی رو تو محوطه باغ بودن و اصلا توی سالن نیومدن!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)