آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

195 - سفر به شمال (10/02/1394)

1394/4/30 11:43
نویسنده : مامانی بابایی
802 بازدید
اشتراک گذاری

پنج شنبه دهم اردیبهشت آترینا گلی به همراه مامان ایران , بابا حاجی ,  عمو غلامرضا , عمو محمد و عمه سمیه و خانواده محترمشان راهی شمال (تنکابن) شدیم برای مراسم بله برون عمو محمد و خاله المیرا!

چون شنبه 12 اردیبهشت مصادف با روز پدر و ولادت حضرت علی و تعطیل بود جاده بسیار شلوغ بود. از مسیر جاده چالوس رفتیم و به علت شلوغی دور زدیم برگشتیم و از جاده قزوین رشت رفتیم.

بین راه در منجیل توقف کردیم و صبحانه خوردیم!

آترینا و سروش

ما قرار بود به ویلای عمو بهرام اینا بریم و بقیه به ویلای اجاره ای نرسیده به تنکابن!

برای ناهار ما به عمو بهرام اینا ملحق شدیم و کباب خوردیم!

بعد از ظهر گشتی در سطح شهر زدیم و آب انار خوردیم!

صبح جمعه به یک کارخانه و فروشگاه چای در همان حوالی رفتیم و چای خریدیم. گشت و گذاری هم در جنگل های 2000 انجام دادیم.

بعد از خوردن ناهار برای ملحق شدن به اعضای خانواده جهت شرکت در مراسم بله برون آماده شدیم.

باران خوشگله!

 کیک نامزدی

چون خانواده عروس زیاد اهل شیرینی نبودن کیک رو کوچیک انتخاب کردن!

سبد گل هدیه داماد

حدود ساعت 9 شب به منزل عروس خانوم رسیدیم! به محض ورود آترینا گلی گفت خوابش میاد و روی کاناپه نشیمن خوابش برد! کل مراسم رو خواب بود و باران حوصلش سر رفته بود!

آقای داماد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)