آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

155 - سفر یک روزه به قزوین (18/02/1393)

1393/3/18 23:34
نویسنده : مامانی بابایی
886 بازدید
اشتراک گذاری

روز پنجشنبه 18 اردیبهشت آترینا گلی با بابایی و مامانی ، خاله فریده ، عمو سید ، فاطمه و علیرضا برای بار دوم در زندگیش راهی سفر یک روزه به قزوین شدند.

آترینا ، علیرضا و فاطمه 

فاطمه ، علیرضا و فاطمه

صبح ساعت 7 از منزل راه افتادیم حدود ساعت 9:30 برای صرف صبحانه به مجتمع رفاهی آفتاب درخشان صحرا رفتیم . بعد از خوردن صبحانه نسبتا مفصل البته به غیر از آترینا برای بازدید از اماکن دیدنی راهی قزوین شدیم . اولین جایی که بازدید کردیم حمام قجر بود که تبدیل به موزه مردم شناسی شده.  

آترینا

آترینا عشق مامانی

رقص کردی

لباسها و فرهنگ قومیت های مختلف در این موزه به نمایش گذاشته شده.

 

مراسم تعزیه

نمایش مراسم تعزیه خوانی

فاطمه

خانوم فاطمه

علیرضا

اینم علیرضا خان

نخ ریسی

آترینا و بابایی

آترینا

سمنوپزون

رقص کردی

دلاک حمام

تو موزه مردم شناسی یه آتلیه عکاسی بود که به اصرار ما خانواده عمو سید عکس سنتی گرفتند خیلی خوشگل شد . آدمو یاد قهوه تلخ می نداخت عکسشون!

بعد از حمام رفتیم به سمت عمارت عالی قاپو که پیاده راهی نبود.

علیرضا ، آترینا و باران

آترینا و خانواده

آترینا ، من و بابایی

آترینا و دوستان

طبقه بالای عمارت

سر در عمارت عالی قاپو

خیابون سپه در قزوین اولین خیابون ایرانه

اینجا دروازه ورودی عمارت عالی قاپو هست که فعلا در حال تعمیر و بازسازیه فقط از بیرون میشه تماشا کرد.

جای بعدی که بازدید کردیم کلیسای کانتور بود که دفعه قبل در حال تعمیر بود و این بار برای بازدید عموم به نمایش گذاشته شده بود.

کلیسای کانتور

آترینا

آترینا

برای خوردن ناهار این بار رفتیم رستوران نمونه . گرچه شنیده بودیم هر دو رستوران در یک سطحه ولی رستوران نمونه از لحاظ دکور ظاهری خیلی بهتر بود . قیمه نثار خوردیم که خیلی عالی بود . برای خرید شیرینی هم به قنادی پرستو که روبروی رستوران نمونه بود رفتیم . نکته جالب این بود که ما یک بسته سوهان محمد ساعدی نیا و یک بسته باقلوای قزوین که مال همین قنادی بود از قسمت سوغاتی فروشی مجتمع رفاهی آفتاب درخشان صحرا خریده بودیم که اینجا دقیقا نصف قیمت بود . تعجب

بعد از ناهار حدود ساعت 4 رفتیم برای بازدید از حسینیه امینی ها (خونه سمندون) .

آترینا

آترینا و بابایی

جای جالبی که دفعه پیش نرفتیم و این بار بازدید کردیم سرای سعدالسلطنه بود که تازه بازسازیش به اتمام رسیده و یک کاروانسرای قدیمی و مرکز تجاریه! واقعا دیدنیهزیبا

سرای سعدالسلطنه

آترینا و بابایی

فاطمه جون

شانسی که ما آوردیم این بود که یه آقای خیلی محترم که مسئول سرای سعدالسلطنه بود کلید دستش بود و می خواست سرکشی کنه به بعضی قسمت ها دید که ما زیادی ذوق زده شدیم از ما دعوت کرد که همه قسمت های بنا رو به ما نشون بده . واقعا لطف بزرگی کرد . با حوصله برامون کلی توضیح داد و کاملا وی آی پی باهامون رفتار کرد . و گذاشت کلی عکس بگیریم واقعا حس مثبتی بهمون داد  

 حدود ساعت 6 راه افتادیم به سمت تهران تا برای مهمونی شام خونه عمه سمیه برسیم کهخوشبختانه ترافیک نبود و به موقع رسیدیم.

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان ارشان
23 خرداد 93 14:52
سلااااااااااام من مرتب به اینجا سر میزنم و از خوندنش لذت میبرم... کوتاهی میکنم براتون پست نمیذارم سفرنامه ها کوتاه و مفیده...ممنووووون امروز وسوسه شدم حتما یه سفر به قزوین برم بووووس برای آترینا گلییییییی