155 - سفر یک روزه به قزوین (18/02/1393)
روز پنجشنبه 18 اردیبهشت آترینا گلی با بابایی و مامانی ، خاله فریده ، عمو سید ، فاطمه و علیرضا برای بار دوم در زندگیش راهی سفر یک روزه به قزوین شدند.
فاطمه ، علیرضا و فاطمه
صبح ساعت 7 از منزل راه افتادیم حدود ساعت 9:30 برای صرف صبحانه به مجتمع رفاهی آفتاب درخشان صحرا رفتیم . بعد از خوردن صبحانه نسبتا مفصل البته به غیر از آترینا برای بازدید از اماکن دیدنی راهی قزوین شدیم . اولین جایی که بازدید کردیم حمام قجر بود که تبدیل به موزه مردم شناسی شده.
آترینا عشق مامانی
لباسها و فرهنگ قومیت های مختلف در این موزه به نمایش گذاشته شده.
نمایش مراسم تعزیه خوانی
خانوم فاطمه
اینم علیرضا خان
تو موزه مردم شناسی یه آتلیه عکاسی بود که به اصرار ما خانواده عمو سید عکس سنتی گرفتند خیلی خوشگل شد . آدمو یاد قهوه تلخ می نداخت عکسشون!
بعد از حمام رفتیم به سمت عمارت عالی قاپو که پیاده راهی نبود.
آترینا ، من و بابایی
طبقه بالای عمارت
خیابون سپه در قزوین اولین خیابون ایرانه
اینجا دروازه ورودی عمارت عالی قاپو هست که فعلا در حال تعمیر و بازسازیه فقط از بیرون میشه تماشا کرد.
جای بعدی که بازدید کردیم کلیسای کانتور بود که دفعه قبل در حال تعمیر بود و این بار برای بازدید عموم به نمایش گذاشته شده بود.
آترینا
برای خوردن ناهار این بار رفتیم رستوران نمونه . گرچه شنیده بودیم هر دو رستوران در یک سطحه ولی رستوران نمونه از لحاظ دکور ظاهری خیلی بهتر بود . قیمه نثار خوردیم که خیلی عالی بود . برای خرید شیرینی هم به قنادی پرستو که روبروی رستوران نمونه بود رفتیم . نکته جالب این بود که ما یک بسته سوهان محمد ساعدی نیا و یک بسته باقلوای قزوین که مال همین قنادی بود از قسمت سوغاتی فروشی مجتمع رفاهی آفتاب درخشان صحرا خریده بودیم که اینجا دقیقا نصف قیمت بود .
بعد از ناهار حدود ساعت 4 رفتیم برای بازدید از حسینیه امینی ها (خونه سمندون) .
جای جالبی که دفعه پیش نرفتیم و این بار بازدید کردیم سرای سعدالسلطنه بود که تازه بازسازیش به اتمام رسیده و یک کاروانسرای قدیمی و مرکز تجاریه! واقعا دیدنیه
شانسی که ما آوردیم این بود که یه آقای خیلی محترم که مسئول سرای سعدالسلطنه بود کلید دستش بود و می خواست سرکشی کنه به بعضی قسمت ها دید که ما زیادی ذوق زده شدیم از ما دعوت کرد که همه قسمت های بنا رو به ما نشون بده . واقعا لطف بزرگی کرد . با حوصله برامون کلی توضیح داد و کاملا وی آی پی باهامون رفتار کرد . و گذاشت کلی عکس بگیریم واقعا حس مثبتی بهمون داد
حدود ساعت 6 راه افتادیم به سمت تهران تا برای مهمونی شام خونه عمه سمیه برسیم کهخوشبختانه ترافیک نبود و به موقع رسیدیم.