آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

198 - نامزدی عمو محمد(31/02/1394)

1394/4/30 12:09
نویسنده : مامانی بابایی
978 بازدید
اشتراک گذاری

پنج شنبه 31 اردیبهشت آترینا گلی با کل اعضای خانواده پدری راه افتادیم به سوی شمال شهر زیبای تنکابن برای مراسم خواستگاری و بله برون عمو محمد و خاله المیرا!

 

گرچه ساعت 5 صبح راه افتادیم ولی چون شنبه مصادف با ولادت حضرت علی تعطیل بود جاده بسیار شلوغ بود و ما از ابتدای جاده چالوس برگشتیم تا از اتوبان قزوین رشت به سمت تنکابن برویم. منجیل صبحانه خوردیم و آترینا و سروش کمی بازی کردند!

حدود ساعت 3 بعد از ظهر به تنکابن رسیدیم. خانواده به ویلایی که در ابتدای شهر اجاره کرده بودن رفتند و ما هم رفتیم تا به عمو بهرام اینا ملحق بشیم!

تولد خاله نیکا و پارمیس خوشگله!

ما تا عصر جمعه رو با خاله نیکا اینا گذروندیم و عصر جمعه حاضر شدیم و به عمو محمد اینا برای مراسم خواستگاری و بله برون ملحق شدیم! گشتی در سطح شهر تنکابن زدیم و یک سر هم به جنگلای 2000 رفتیم چایی خوردیم!

و اما مراسم بله برون که قرار بود جمعه بعد از شام برگزار بشه!

حدود ساعت 9 , بعد از گرفتن کیکی که عمو محمد سفارش  داده بود راهی منزل عروس خانوم شدیم!

چون خانواده عروس اهل کیک نبودن انقدر کوچیکه!تعجب

اینم از گل هدیه داماد!

به محض ورود به منزل عروس خانوم , آترینا گلی خوابش گرفت و روی کاناپه نشیمن خوابید!

هدایای داماد با تزیینات خاله مهرناز!

آقای داماد

سروش و پدر بزرگوارش!

مراسم بله برون به خوبی و خوشی برگزار شد و قرار عقد برای آخر اردیبهشت هماهنگ شد!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)