آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

226-عکس های از مدرسه آترینا کلاس 3/1

آترینا گلی ما امسال کلاس اول رو در مدرسه مهدوی می گذرونند. معلمشون سرکار خانوم ابراهیمیه که بچه ها از جمله آترینا خیلی دوستش دارن. بسیار خانوم مهربونی هستند. جشن ماه رمضان! نمونه ای از خط آترینا ...
31 فروردين 1395

225- منزل عمو سید(01/11/1394)

روز پنج شنبه اول بهمن منزل عمو سید اینا دعوت شدیم. قرار بود تولد دی ماهی ها و بهمن ماهی ها و همینطور متولدین اسفند رو هم برگزار کنیم! علیرضا و باران از بچه ها! این یک شوخی قدیمیه بین باباهای بچه ها! تقریبا تولد کل مهمونا بود که اون شب برگزار شد! همه پاییزی ها و زمستونی ها از جمله مامانی و بابایی آترینا! میز شام که خاله فریده زحمت کشیده بودن! هنر نمایی عمو حسین! لباس خاله فریده رو پوشیده بود و نقش خانوم عمو سید رو بر اساس شوخی قدیمیشون بازی می کرد. ...
31 فروردين 1395

224- تولد نازلی(10/10/1394)

روز پنج شنبه 10 بهمن آترینا به همراه مامانی و باباییش به مراسم تولد نازلی خوشگله دعوت شدن! تم تولد نازلی خانوم  کریسمس بود. این کلاه ها هم اسباب شادی مهمونا رو فراهم کرده بود! بابای نازلی ، عمو غلامرضا و بابایی! رقص چاقو رو هم باران و آترینا انجام دادن! ...
31 فروردين 1395

223- تولد سروش(08/10/1394)

روز سه شنبه 8 دی مصادف با ولادت پیامبر تولد 10 سالگی آقا سروش گل دعوت شدیم. یک تولد خانوادگی در منزل عمه سمیه که خیلی هم به همه خوش گذشت! البته سروش خان امسال دو تا تولد داشت که آترینا تو هر دو تولد حضور داشت! تولد قبلی مخصوص دوستاش بود که همه همسن و سال بودن و باران و آترینا هم دعوت داشتن ! اول عکسهای تولد اولی رو میذاریم که فقط بچه ها حضور داشتن و تم تولد مینیون بود! آترینا خانوم اولین مهمون تولد بود! نمایی از تزیینات! همکلاسی های شیطون آقا سروش! حالا نوبت می رسه به دومین تولد که خانوادگی برگزار شد! ...
31 فروردين 1395

222- تولد یک سالگی آقا آرشان(03/10/1394)

روز پنج شنبه سوم دی ماه آترینا به همراه مامان و بابا به تولد آرشان کوچولو پسر دایی باران دعوت شدند. آرشان کوچولو یک ساله شد! جناب آرشان خان که الان یک سالشونه و روروِئک سوار هستن! آرشان خان با دندونای جدید! تم تولدشونم که دزد دریاییه! باران خانوم و آترینا خانوم که استثناا آترینا خانوم تو این تولد کلی رقصید! میز خوراکی ها که البته نصفش خورده شده! آترینا ، عمو حمید و باران! ایشونم آقای پسرخاله که کلی به آترینا چشم غره می رفت! نفهمیدیم چرا!!!!! یک نمای کلی از سالن تولد! ...
31 فروردين 1395

221 - تولد 6 سالگی باران گل گلی (26/09/1394)

روز پنج شنبه 26 آذر تولد باران گل گلی دخترعموی آترینا بود که آترینا از مدت ها قبل انتظارش رو می کشید.   روز تولد واقعی باران گل گلی یازدهم آذر ماهه که چند ساله به خاطر مصادف شدن با ماه محرم و صفر تاریخش جابجا میشه. امسال هم روز پنج شنبه 26 آذر با تم محبوب دخترا یعنی فروزن برگزار شد. آترینا و باران با لباس السا آترینا گلی عاشق این لباسشه و تا حالا فکر کنم تو 10 تا تولد و مهمونی پوشیده که مایه خوش حالیه! آترینا باران و سروش قبل از اومدن مهمونا! بچه ها تو یکی از اتاقا شدید مشغول بازی بودن! ...
1 دی 1394

220 - اولین برف پاییزی(16/09/1394)

روز دوشنبه 16 آذر مدارس منطقه 1 به دلیل بارش برف تعطیل شد و آترینا گلی با باباییش خونه موند و کلی برف بازی کرد و آدم برفی درست کرد. اولین برف پاییزی تهران رو سفیدپوش کرد. مامانی آترینا که به سختی خودشو به محل کارش رسونده بود عکسای زیر رو از طبقه چهاردهم شرکتشون گرفت! آترینا و آدم برفیش در پشت بام منزل! ...
1 دی 1394

219 - گردهمایی دوستان بابایی در منزل ما (12/09/1394)

روز پنج شنبه 12 آذر  دوستان بابایی یعنی عمو بهرام , عمو سید , عمو حسین و عمو بهنام به اتفاق خانواده را برای شام دعوت کردیم!   از ساعت 7:30 مهمونا شروع به اومدن کردن و تا ساعت 2 هم مهمونی ادامه داشت! نکته جالبش این بود که آترینا گلی نخوابیده بودو همچنان مشغول بازی بود! گرچه حسابی ریخت و پاش کردن ولی خوش گذشت بهشون حسابی! ...
15 آذر 1394

218 - تله کابین توچال (22/08/1394)

روز جمعه 22 آبان ما به اتفاق دکتر اخیانی و خانواده به پیشنهاد آریا خوشگله برای دیدن برف که تازه باریده بود راهی توچال شدیم! حدود ساعتای 10:30 به محل فروش بلیت تله کابین رسیدیم. صف طولانیی برای ورود تشکیل شده بود.فقط بلیت ایستگاه 5 رو می فروختند و ایستگاه هفت تموم شده بود. بعد از حدود یک ساعت و نیم معطلی بالاخره سوار تله کابین شدیم و ساعت حدود 12:30 بود که به ایستگاه 5 رسیدیم. برف فوق العاده زیبایی باریده بود و بچه ها کلی برف بازی کردند و حسابی بهشون خوش گذشت.   برای خوردن ناهار به رستوران رفتیم و حدود ساعت 3:30 بود که به فکر بازگشت افتادیم که چشماتون روز بد نبینه! صف نسبتا طولانیی د...
15 آذر 1394