آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

105 - مراسم دفاع از پایان نامه دایی نیما (28/05/1392)

1392/6/13 21:43
نویسنده : مامانی بابایی
2,702 بازدید
اشتراک گذاری

روز دوشنبه 28 مرداد قرار بود دایی نیما از تزش دفاع کنه . مامانی و بابایی آترینا رو هم دعوت کرده بود . مامانی آترینا مرخصی گرفته بود که هم به دایی نیما کمک کنه و هم ساعت 1 تو مراسم شرکت کنه.

دایی نیما

آترینا گلی از اینکه مامانی سر کار نرفته و خودش باید به مهد کودک می رفت خیلی تعجب کرده بود و صبح که مامانی داشت وسایلشو تو ساک سبز رنگی که معمولا خونه بابا جون می بره میذاشت شگفت زده پرسید:تعجب
مگه می خوای بری خونه بابا جون ؟؟؟سوال
 خلاصه مچمو گرفت !

صبح رفتیم گل و شیرینی خریدیم.

گل

این گل از طرف آترینا ، مامانی و بابایی بود که از گلفروشی نهال خریدیم تو مرکز خرید توچال.

شیرینی

گل رز

این دسته گل رز هم از طرف باباجون و خاله نسترن

گل رز

دایی نیما

اینجا استادا دارن از دایی نیما سوال می پرسند. البته همه چی عالی بود و به خیر گذشت.

سالن دفاع

دایی نیما و اساتید جلسه دفاع

دایی نیما و اساتید جلسه دفاع

دایی نیما بابایی و باباجون

دایی نیما ، بابایی و باباجون

دایی نیما و آترینا گلی

آترینا
 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان پريسا
18 شهریور 92 13:12
بالاخره آپ كردين خيلي وقته بي خبريم از آترينا گلي
راستي ماماني تز دكترا يا ارشد؟


مرسی مامان پریسا از نظرتون . پایان نامه پزشکی عمومی
مامان پريسا خانوم
23 شهریور 92 0:47
به سلامتي