آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

113 - آترینا در ابیانه (04/07/1392)

1392/7/9 22:30
نویسنده : مامانی بابایی
1,032 بازدید
اشتراک گذاری

روز پنجشنبه چهارم مهر آترینا با مامانی ، بابایی ، فاطمه ، علیرضا ، مامانی و باباییشون قرار گذاشته بودن برن ابیانه . یک سفر یک روزه!

ابیانه

آسمونو ببینید فقط!

قرارمون ساعت 6:30 بود . بابایی آترینا گلی رو همونطور که خواب بود سوار ماشین کرد.
بین راه نگه داشتیم و صبحانه خوردیم. فاطمه اینا با خودشون نون تازه , پنیر و تخم مرغ آب پز آورده بودن . بساط پهن کردن و صبحانه خوردیم .هورا
حدودای ساعت 11 رسیدیم به ابیانه . باتوجه به تموم شدن تعطیلات و باز شدن مدارس زیادی سوت و کور بود نسبت به چند سال پیش که عید نوروز رفته بودیم.

 ابیانه

بچه ها متوجه نمی شدند که خونه ها مسکونیه! در خونه ها رو می زدند هرچند که بیشتر درها قفل داشتند و به نظر می رسید ساکن اونجا نیستند.

آترینا ، فاطمه و علیرضا

فروشگاه

آترینا

بابایی

آترینا

بابایی

آترینا 

آترینا

ساعت حدودای 12 بود که علیرضا گرسنه شده بود و دیزی می خواست !تعجب

آترینا و بابایی

 مسجد

 ناهار رو تو هتل ابیانه برگزار کردیم. منوی مختصری داشت شامل دیزی , جوجه کباب , زرشک پلو و کشک بادمجون!
فضای قشنگی بود. روی بالکنش تخت گذاشته بودن! چایی گرفتیم و مدتی استراحت کردیم و آخر سر هم از دست زنبورها مجبور به فرار شدیم.

نمایی از هتل ابیانه

آترینا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)