آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

83 - سفر به مریوان (12/01/1392)

1392/1/18 22:26
نویسنده : مامانی بابایی
5,538 بازدید
اشتراک گذاری

 روز دوشنبه 12 فروردین آترینا با بابایی , مامانی , باباجون و دایی نیما به سمت مریوان راه افتادند.

آترینا و دایی نیما

 سفر به مریوان

ساعت 6 صبح روز دوشنبه آترینا گلی در حالت خواب و بیدار سوار ماشین شد تا بره سمت مریوان. از تهران به همدان و از همدان به سنندج . ناهار رو تو رستوران جهان نما تو سنندج برگزار کردیم.

رستوران جهان نما

 رستوران جهان نما

دکور رستوران خیلی جالب بود . شلوغ پلوغ بود ولی رستوران خیلی خوبی بود.

آترینا ودایی نیما

آترینا

آترینا

فاصله سنندج تا مریوان حدود 120 کیلومتر بود و پر از پیچ و خم ولی فوق العاده زیبا.

حدود ساعت 4رسیدیم مریوان و رفتیم هتل زریوار که برای 3 شب رزرو کرده بودیم.

هتل زریوار

نمایی از هتل زریوار

هتل چندان جالبی نبود . ظاهرا قبلا چهار ستاره بود ولی یک ستارشو ازش گرفته بودند .

بعد از کمی استراحت دکتر رضا پسرعموی مامانی آترینا که اونجا طرح می گذرونن اومد دنبالمون که یک سر بریم خونشون و از اونجا شام بریم بیرون.

آترینا و عسل

رستوران خورشید زریوار

طبقه آخر یک مرکز خرید به همین نام بود . غذاهاشم خیلی خوب بود و البته به قیمت .

آترینا

آترینا و عسل

 اینم عسل گلی

میز صبحانه

نمایی از بوفه صبحانه هتل که خیلی خلاصه بود.

آترینا

بابایی

آترینا

آترینا

آترینا در لابی هتل

آترینا

آترینا

آترینا

آترینا

 این هم شهر بازی روبروی هتل که به دلیل استاندارد نبودن بسته بود!تعجب

روز سیزده به در پیاده رفتیم به سمت دریاچه زیبای زریوار که به فاصله کمی از هتل قرار داشت.

آترینا

هوا فوق العاده عالی بود.

آترینا

آترینا

آترینا

آترینا

آترینا

ناهار رو هم کنار دریاچه ماهی کباب خوردیم البته آترینا گلی نون خالی خورد!ناراحت

آترینا

 اینجا ناهار خوردیم.

دکتر رضا , دکتر سمیه و عسل گلی هم بهمون یه سر زدن ولی چون هر دو On Call بیمارستان بودند ناهار نخوردن و زود رفتند. 

ماهی کباب

ماهی کباب

نحوه طبخ ماهی ها جالب بوداول روش آبلیمو می مالیدند و بعد انواع ادویه ها و در آخر هم سماق . خوشمزه بود.

آترینا

 بعد از ناهار هم بابایی و دایی نیما قلیون سفارش دادن . بهشون یه زیرانداز دادن که بین چمنا قلیون بکشن که اماکن ایراد نگیره .

آترینا و دایی نیما

آترینا و دایی نیما

آترینا

آترینا و دایی نیما

آترینا

 پنجشنبه 14 فروردین بعد از خوردن صبحونه راه افتادیم به سمت اورامانات .

 آترینا و دایی نیما

 جاده جالبی داشت  ولی پر پیچ و خم بود.

آترینا و بابایی

  آترینا و بابایی

آترینا

آترینا بابایی و باباجون

روستا

 اولین روستا اورامان بود و بعدی بلبر که معماری مشابهی داشتند.

آترینا

آترینا

آترینا دایی نیما و باباجون

روستا

آترینا 

آترینا

آترینا

آترینا

هتل اورامان

آترینا

آترینا

آترینا

آترینا

آترینا

بابایی آترینا

قیمت جلیقه 70 کلاه 4 تومن . دایی نیما خیلی دوست داشت اینو برای جشنهای بالماسکه بگیره ولی نگرفت .

بابایی

قربونش برم داره مطالعه می کنه.روز وارونگیه خوب !برعکس داره می خونه دخترم !لبخند

کلانه

اینم یه نوع به اصطلاح پیش غذای محلی بود به اسم کلانه که با دوغ می خوردن . خوشمزه ولی خیلی چرب بود. وسطش پیازچه تفت داده شده بود.

بعد از ظهر هم رفتیم مراکز خرید . چایی , صابون , شکلات و قاشق چنگال خریدیم . تو یه کافی شاپ هم کمی استراحت کردیم.

کافی شاپ

کافی شاپ

5 تا بستنی گرفتیم با 4 برش کیک شد 20 تومن ! مفت ! هورا

روز پنجشنبه 15 فروردین هم روز بازگشت بود که صبحش ماشین بابایی مشکل باتری پیدا کرد و کمی زمان برد تا روشن شد . ساعت 9:30 به سمت سنندج راه افتادیم و تو سنندج خیابون شاپور توقف کردیم تا تخته بخریم.

عکسای زیر رو هم تو سنندج از آترینا گلی گرفتیم.

آترینا

 آترینا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

amir
30 بهمن 93 15:46
سلام ممنون بابت مطالب و عکساتون ما امسال عید میخایم بریم مریوان و همدان . بخاطر هوا مردد بودم اما با دیدن این وبلاگ مطمئن شدم که سفر خوبی خواهد بود .