آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

237-عروسی عمو محمد(08/06/1395)

روز هشتم شهریور عروسی عمو محمد و خاله المیرا بود. محل عروسی  باغ یلان تو گرمدره بود. صبح روز دوشنبه هشتم شهریور آترینا به اتفاق مامانیش راهی آرایشگاه شدن. قرار بود آترینا خانوم هم موهاشو شینیون کنه. وقتشون ساعت ده صبح بود.آترینا طبقه پایین موهاشو درست کرد در حالی که مامانی برای میک آپ به طبقه بالای آرایشگاه رفته بود و آترینا گلی در کمال شجاعت تنها پایین موند تا موهای خوشگلش آماده بشه. تو این فاصله آقای داماد هم مشغول تدارکات قبل از عروسی بود. شامل تحویل ماشین و دسته گل عروس از گل فروشی! گل کاری ماشین عروس که کار گل فروشی گلاره بود در خیابان ساقدوش پاسداران! آقای داماد...
13 مهر 1395

236-تولد 7 سالگی آترینا گلی(14/05/1395)

روز پنج شنبه چهاردهم مرداد تولد 7 سالگی آترینا گلی رو با تم توت فرنگی در منزل سابق عمو غلامرضا که تازه اسباب کشی کرده بود برگزار کردیم . آترینا در تولد هفت سالگیش کادوی جالبی از خاله نسترن و دایی نیما دریافت کرده که خیلی سورپریز شد.یک حیوون کوچولوی خونگی به اسم پف پفی! یه خوکچه هندی کوچولوی بامزه تو یه قفس صورتی! مهمونای تولد عبارت بودن از : مامان بزرگ و پدر بزرگای آترینا ، عموها و عمه سمیه ،خاله نسترن، دایی نیما , عمو شاهین و رادین , پارمیس , فاطمه , علیرضا , باران ، الینا , ایلیا , آرین و پارمیدا دخترخاله پسرخاله الینا و ایلیا که از آلمان اومده بودن با خانواده ها. ...
13 مهر 1395

235-سفر به همدان(19/03/1395)

روز چهارشنبه 19 خرداد در دومین روز از ماه رمضان ما به اتفاق خانواده عمو بهنام راهی همدان شدیم. قرار بود عمو بهرام اینا هم که به بانه رفته بودن در بازگشت از سفر در همدان توقف کنند تا دو روز رو با هم در همدان به گشت و گذار بپردازیم. ساعت حدود 8 شب به همدان رسیدیم و در هتل ابو علی سینا مستقر شدیم. بعد از کمی استراحت برای خوردن شام به رستوران رفتیم و تولد خاله نیکا رو هم اونجا جشن گرفتیم. روز پنج شنبه بعد از خوردن صبحانه به سمت غار علیصدر راه افتادیم ساعت 11 صبح به شهر کبودر آهنگ و غار علیصدر رسیدیم.بسیار بسیار خلوت بود به خاطر ماه مبارک رمضان! با فراغ خاطر غار رو گش...
13 مهر 1395

234-جشن فارغ التحصیلی آترینا(08/03/1395)

روز شنبه هشتم خرداد ساعت 8 صبح مامانی و بابایی آترینا به جشن پایان سال تحصیلی آترینا یعنی جشن الفبا دعوت شده بودن. جشن در سالن آمفی تئاتر مدرسه برگزار شد و از قسمت های جالبی تشکیل شده بود. در یک قسمت از برنامه آترینا به اتفاق سایر همکلاسیاش با فلوت سرود اجرا کردن. در قسمت بعد بچه ها تئاتری رو به زبان انگلیسی اجرا کردن که آترینا به اتفاق چند تا از دوستاش نقش narrator داستان رو داشتند و به خوبی از پس نقششون بر اومدن! ...
13 مهر 1395

233-تولد پارمیس خونه عمو حسین(10/02/1395)

روز جمعه دهم اردیبهشت منزل خاله فرشته و عمو حسین دعوت بودیم و قرار بود تولد پارمیس خوشگل رو برگزار کنیم. آترینا کلی با بچه ها بازی کرد و بهش خوش گذشت. کادوی آترینا به پارمیس یک ظرف غذا و قمقمه بود که به درد کلاسای تابستونش می خورد. قرار شده آترینا امسال با پارمیس بره کلاس نقاشی با استاد پارسایی! خیلیم خوشحاله بیشتر از کلاس نقاشی برای اینکه با پارمیسه خوشحاله ...
13 مهر 1395

232- باغ ایرانی(12/01/1395)

روز پنج شنبه دوازدهم فروردین ماه ما به اتفاق عمو بهرام و عمو حسین به باغ ایرانی رفتیم برای تماشای لاله ها! آترینا ، پارمیس و باران کلی بازی کردن.مامان باباها هم کلی عکس گرفتن . ناهار رو هم در رستوران سان لیو برگزار کردیم. ...
31 فروردين 1395

231- سفر به آنتالیا در نوروز 95(29/12/1394)

29 اسفند 94 آترینا گلی به اتفاق مامانی و باباییش به همراه همسفران بشرح ذیل راهی آنتالیا شدن! همسفر همیشگی سفرهای آترینا باران گل گلی! همسفران این سفر عبارت بودند از: خاله نسترن و بابا جون عمو غلامرضا عمو حمید ، خاله مهرناز و باران خوشگله عمو وحید ، خاله شایان و آریا خان گل عمو بهنام ، خاله یگانه ، الینا و ایلیای گل که روز بعد به ما ملحق شدن! هتل محل اقامت هتل ریکسوس داون تاون بود. هدف از این سفر در واقع شرکت مامان باباها تو کنسرت بود! کنسرت هنرمندان عزیز ابی , گوگوش , سیاوش قمیشی , آرش , داریوش و گروه استیج! بچه ها شب پیش بابا جون آترینا و ... می موندن ...
31 فروردين 1395