آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

31-آترینا در آبعلی

آبعلی (نوروز 91) یه روز صبح در یک هوای عالی مامانی ،بابایی و آترینا گلی تصمیمی گرفتن برن آبعلی برف ببینند.   آبعلی (نوروز91)   آترینا وبابایی   آترینا اون روز انقدر از این تیوب سوارهای محترم ترسیده بود که همش می گفت بریم.   ناهار رو هم تو یه رستوران خیلی خوب خوردیم که اسمش یادم نیست .     ...
3 بهمن 1391

38-سفر به شمال (11/3/1391)

سفر به شمال بالاخره بعد از یک سال تصمیم گرفتیم تعطیلات 14 و 15 خرداد رو بریم شمال خونه بابا جون . آترینا همش فکر می کرد مامان شهناز اونجاست حتی وقتی بابایی داشت در ویلا رو باز می کرد آترینا گلی می گفت الان مامان شهناز تو خونست ؟؟ الان من می بینمش ؟؟؟ اشک هممونو در آورد.     آترینا در بدو ورود   آترینا گلی و خاله نسترن     زیارت اهل قبور        بام سبز شنبه 13 خرداد رفتیم بام سبز .می خواستیم آترینا گلی رو سوار تله کابین کنیم که شلوغ بود .             شهربازی به جا...
1 بهمن 1391

66 - سفر به مالزی (6) (19/10/1391)

روز ششم سفر برنامه روز ششم سفر بازدید از باغ ژاپنی , دهکده فرانسوی , آکواریوم و مرکز خرید سوریا و پاویلیون در برج های دوقلو بود. طبق روز های قبل خانوم احمدی ساعت 9:20 دم در ورودی هتل منتظر ما بود. بازدید از باغ ژاپنی اولین جایی که برای بازدید رفتیم باغ ژاپنی بود. بعد از عبور از یک جاده پر پیچ و خم بدتر از چالوس ولی به همون زیبایی به یه مکان سرسبز رسیدیم .درابتدای این دهکده یه کلبه کوچیک قرار داشت که می تونستیم لباس های سنتی ژاپنی ها را بپوشیم و با آن عکس بندازیم که البته ما با وجود بچه ها نرسیدیم که این کارو انجام بدیم. این بستنی ها رو هم مهمون خانوم احمدی و تور بودیم. ...
1 بهمن 1391

67 - سفر به مالزی (7) (20/10/1391)

روز هفتم سفر آخرین برنامه تور گشت و گذار در مجموعه تفریحی سان وی لاگون شامل پارک آبی ، پارک وحشت ، بازی های هیجان انگیز، شهر بازی ، باغ وحش و مرکز خرید بود. ساعت 9:40 خانوم احمدی دنبالمون اومد و همگی راهی پارک آبی شدیم. روز هفتم سفر بازدید از مجموعه تفریحی سان وی لاگون آخرین برنامه تور بود.    پس از ورود به مجموعه اولین جایی که رفتیم سالن جیغ بود . مناسب سن آترینا و باران نبود ، این بود که اول مامانی و بابایی رفتن و بعد خاله مهرناز و عمو حمید.     بازم بچه ها ازینا سوار شدن آخی اینا خیلی بامزه ب...
1 بهمن 1391

65 - سفر به مالزی (5) (18/10/1391)

روز پنجم سفر روز پنجم سفر رو هم با خانوم دکتر و خانواده محترمشون گذروندیم. صبح حدودای ساعت 11 خانوم دکتر بدنبالمون اومد و رفتیم مرکز خرید تایم اسکوئر.   روز پنجم سفر بچه ها کمی دیرتر از خواب بیدار شدند و بعد از خوردن صبحانه و کمی گردش در مرکز خرید کنار هتل ساعت 11 خانوم دکتر اومدن دنبالمون که بریم به مراکز خرید. اولین جایی که رفتیم مرکز خرید تایم اسکوئر بود که ناهار رو هم همونجا برگزار کردیم . از این مغازه برای آترینا و باران یه پیرهن خیلی خوشگل خریدیم به قیمت 109 رینگیت یعنی بیشتر از 109 هزار تومن ولی خوشگل بود. آترینا و باران در حال خوردن اسپاگتی در رستوران آت...
30 دی 1391

64 - سفر به مالزی (4) (17/10/1391)

روز چهارم روز چهارم و پنجم سفر یعنی یکشنبه و دوشنبه از طرف تور برنامه جزیره پانکور اجرا می شد که ما شرکت نکردیم به خاطر بچه ها و برنامه ای نداشتیم. با خانواده دکتر معصومی قرار ملاقات گذاشتیم. حدود ساعت 12 ظهر زحمت کشیدند و با ماشین ون دنبالمون اومدند و ما رو به منزلشون بردند. آترینا پشت در اتاق باران در هتل روز چهارم ساعت 9:30 از خواب بیدار شدیم و برای صبحانه رفتیم . برای ظهر با آقای دکتر معصومی قرار داشتیم که به منزلشون بریم برای ناهار. دوتا گربه داشتند و یک سگ به نام های هلو , نارنیا و شوگر آترینا که حیوونا رو خیلی دوست داره خیلی لذت برد. باران و هلو باران اولش کمی از هلو...
30 دی 1391

57-تاسوعا و عاشورا در شمال(4/9/1391)

                                            تاسوعا و عاشورا امسال مصادف شده بود با شنبه و یکشنبه ٤ و ٥ آذر که زمان مناسبی بود برای سفر و آترینا برای دومین بار در عمرش این تعطیلات رو رفت شمال . باباجون و دایی نیما رو هم با خودش برد. هوا حسابی بارونی بود آترینا و بابایی     ...
10 دی 1391

42-سفر به اراک(28/05/1391)

سفر به اراک مامانی جدیدا تو یه سایتی عضو شده به نام تخفیفان . www.takhfifan.com تبلیغ یک تور به اراک رو برای مامانی ایمیل کرده بود برای عید فطر . چون آترینا گلی سختش بود با تور سفر کنه تصمیم گرفتیم خودمون با ماشین برنامه همون تور رو اجرا کنیم . شنبه 28 مرداد به اتفاق عمو حمید ، خاله مهرناز ، باران ، عمو غلامرضا و سینا راه افتادیم به سمت اراک . عمو غلامرضا و سینا با ماشین ما اومدن . عمو حمید اینا یه خورده دیرتر راه افتادند. هتلی که رزرو کرده بودیم هتل امیرکبیر بود که انصافا هتل خوبی بود.   نمایی از هتل امیرکبیر   تو توضیح هتل امیرکبیر نوشته که معماری هتل به شکل عرشه کشتیه. ...
10 دی 1391