آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

134 - آترینا در دیزین و شمشک (10/11/1392)

روز پنجشنبه دهم بهمن ماه آترینا گلی با بابایی و مامانی ، بابا جون و دایی نیما رفتن دیزین و شمشک برف بازی !   اول یه سر رفتیم پیست دیزین که خیلی شلوغ بود و تو نرفتیم. خیلیم سرد بود ولی آترینا گلی کلی برف بازی کرد. آترینا و باباجون بابایی آترینا مامانی ، بابایی و آترینا آترینا ناهار رو هم در رستوران دژاوو خوردیم . دایی نیما و باباجون ...
13 بهمن 1392

117 - سفر به شمال (23/07/1392)

بعد از ظهر روز سه شنبه 23 مهر آترینا گلی به همراه بابایی , مامانی , باباجون و دایی نیما راه افتادن برن رشت دیدن خاله نسترن! چشمتون روز بد نبینه ! چه ترافیکی ! ساعت 3:30 بعدازظهر از خونه خارج شدیم و 12 شب به مقصد رسیدیم. صبح روز چهارشنبه رفتیم به سمت رشت تا خاله نسترن رو برداریم و بریم بندر انزلی. ساعت 12 رسیدیم بندر انزلی و رفتیم کنار دریا! هوا فوق العاده عالی بود! ناهار رو در رستوران شیلات برگزار کردیم ماهی اوزون برون خوردیم که جالب نبود. آترینا گلی هم طبق معمول پلو با ماست خورد. بعد از ناهار رفتیم سراغ بازارها! تا شب مشغول بودیم ولی حوصله آترینا گلی دیگه سر رفته بود.منطقه آزاد تجاری هم رفتیم. ...
5 آبان 1392

113 - آترینا در ابیانه (04/07/1392)

روز پنجشنبه چهارم مهر آترینا با مامانی ، بابایی ، فاطمه ، علیرضا ، مامانی و باباییشون قرار گذاشته بودن برن ابیانه . یک سفر یک روزه! آسمونو ببینید فقط! قرارمون ساعت 6:30 بود . بابایی آترینا گلی رو همونطور که خواب بود سوار ماشین کرد. بین راه نگه داشتیم و صبحانه خوردیم. فاطمه اینا با خودشون نون تازه , پنیر و تخم مرغ آب پز آورده بودن . بساط پهن کردن و صبحانه خوردیم . حدودای ساعت 11 رسیدیم به ابیانه . باتوجه به تموم شدن تعطیلات و باز شدن مدارس زیادی سوت و کور بود نسبت به چند سال پیش که عید نوروز رفته بودیم.   بچه ها متوجه نمی شدند که خونه ها مسکونیه! در خونه ها رو می زدند هرچند که بیشتر درها قفل داشتند و به نظر می رسی...
9 مهر 1392

107 - سفر به شمال (06/06/1392)

روز چهارشنبه ششم شهریور مامانی آترینا مرخصی گرفته بود برای رفتن به شمال . این بار قرار بود بریم رشت . خاله نسترن اونجا خونه گرفته و قرار بود ما براش اثاثیه ببریم . قراره 4 سال رشت بمونه چون تخصص بیهوشی رشت قبول شده. ساعت 6:30 صبح وانت اومد و ما اثاث رو بار زدیم و راه افتادیم یه سمت رشت . آترینا گلی , مامانی , بابایی و دایی نیما.بابا جون قرار بود  بعد از ظهر خودش بیاد. ساعت 12 رسیدیم و منتظر شدیم کارگاه خاله نسترن هم تموم شه و با هم بریم ناهار بخوریم . خاله نسترن رو حدود ساعت 1 سوار کردیم و رفتیم رستوران محرم که گفته بودن غذاش خوبه. خیلی شلوغ بود و کمی معطل شدیم. بعد از ناهار رفتیم خونه خاله نسترن که اسباب رو خالی کنیم ...
23 شهريور 1392

87 - سفر به گیلان (11/02/1391)

روز چهارشنبه 11 اردیبهشت مصادف با روز مادر ، روز جهانی کارگر و روز معلم آترینا گلی با مامانی ، بابایی بابا جون ، خاله نسترن ، بابا حاجی ، مامان ایران و عمو غلامرضا راهی شدند به سمت خطه سر سبز گیلان.   آترینا و بابایی در موزه میراث فرهنگی گیلان آترینا در گیلان آترینا گلی به همراه همسفران ساعت 6:30 روز چهارشنبه 11 اردیبهشت راه افتادن به سمت شمال و ساعت 8:45 به قزوین رسیدند. صبحونه رو در مجتمع رفاهی آفتاب درخشان صحرا برگزار کردند. همه از کیفیت صبحانه که به صورت بوفه بود راضی بودند . نفری 8 تومن آترینا گلی طبق معمول هیچی نخورد. بعد از خوردن صبحانه راه افتادیم به سمت موزه میراث روستایی گیلان که نرسیده به رش...
25 ارديبهشت 1392

88 - باغ لاله گچسر (19/02/1392)

روز پنجشنبه 19 اردیبهشت آترینا گلی به همراه مامانی ، بابایی ، عمو بهرام ، پارمیس ، خاله نیکا و پژواک ساعت 7 صبح راه افتادند به سمت گچسر برای بازدید از باغ لاله!   آترینا در باغ لاله برای صرف صبحانه رفتیم هتل پارسیان گچسر . نمایی از میز صبحانه هتل گچسر آترینا و پژواک پارمیس سر میز صبحانه پس از صرف صبحانه ای مفصل در محوطه هتل کمی قدم زدیم . هوا خیلی عالی بود . آترینا و پارمیس هم کلی بازی کردن . رستوران هتل آترینا و پارمیس عمو بهرام ، پژواک و پارمیس بابایی ، عمو بهرام و پژواک فروش لاله در ورودی باغ ...
24 ارديبهشت 1392

84 - سفر به شیراز (21/01/1392)

روز چهارشنبه 21 فروردین 92 آترینا گلی به همراه مامانی و باباییش و الینا , ایلیا با بابایی و مامانیشون راه افتادند که برن به سمت اصفهان . آترینا و بابایی در هتل عالی قاپو سفر به شیراز بعد از ظهر روز چهارشنبه 21 فروردین مامانی آترینا یه خورده زودتر از سر کار اومد تا به قراری که برای رفتن به اصفهان با عمو بهنام اینا دوست بابایی داشتن برسن . بعد از خوردن ناهار ساعت حدود 3 از خونه راه افتادن و ساعت 8 شب به اصفهان رسیدن . از قبل رزرو کرده بودن که برن هتل عالی قاپو . /.  بعد از تحویل اتاقها برای خوردن شام همگی راه افتادن به سمت رستوران شهرزاد که خیلی نزدیک به هتل بود. آترینا ، الینا و ایلیا ...
31 فروردين 1392

83 - سفر به مریوان (12/01/1392)

  روز دوشنبه 12 فروردین آترینا با بابایی , مامانی , باباجون و دایی نیما به سمت مریوان راه افتادند.   سفر به مریوان ساعت 6 صبح روز دوشنبه آترینا گلی در حالت خواب و بیدار سوار ماشین شد تا بره سمت مریوان. از تهران به همدان و از همدان به سنندج . ناهار رو تو رستوران جهان نما تو سنندج برگزار کردیم.  رستوران جهان نما دکور رستوران خیلی جالب بود . شلوغ پلوغ بود ولی رستوران خیلی خوبی بود. فاصله سنندج تا مریوان حدود 120 کیلومتر بود و پر از پیچ و خم ولی فوق العاده زیبا. حدود ساعت 4رسیدیم مریوان و رفتیم هتل زریوار که برای 3 شب رزرو کرده بودیم. نمایی از هتل زریوار هتل چندان جالب...
18 فروردين 1392

80 - سفر به شمال (03/01/1392)

صبح روز سوم فروردین آترینا گلی با مامانی ، بابایی ، باباجون و عمو محمد به سمت لاهیجان راه افتادند . حدودای ساعت 3 رسیدند و بعد از خوردن ناهار در رستوران به خونه رفتند شبش عروسی شهرام نوه پسرعمه باباجون  بود . سفر به لاهیجان آترینا گلی روز سوم فروردین به یک عروسی در لاهیجان دعوت شده بود که البته از اول تا آخر عروسی رو در خواب گذروند. عروسی خیلی گرم و شادی بود و آترینا گلی در اوج سر و صدا در آرامش کامل به خواب رفته بود! صبح روز بعد برای گشت و گذار رفتیم به جاده لونک و به سمت دیلمان . هوا و مناظر واقعا عالی بود. ناهار رو هم فست فودی در رستوران سندباد لاهیجان برگزار کردیم . ...
8 فروردين 1392